نویسندهی کتاب خورشید اورازان روایت میکند که در روزهای اولی که در حال تالیف کتاب بوده است بعد از تحریر چند سطر یا نهایتا یک صفحه به خاطر وسواس و گسیختگی افکار و اندیشهاش از نوشته ها ناراضی میشد و مجبور به پاره کردن آنها میشده است. تکرار این ماجرا انقدر زیاد شده بود که نویسنده اقای مرتضی دهقان ازاد تصمیم میگیرد که دیگر ادامه ندهد و این کار را به کس دیگهای تحویل دهد.
در یکی از شبها انقدر که صفحهای را مکررا بازنویسی کرده بود و خسته شده بود با ناراحتی نوشتن را رها کرد و خوابید. آن شب در عالم رویا سید مرتضی را در کنار رودخانهای زلال و نشسته بر تخته سنگی به زیر سایهی درختان انبود مشاهده کرد. سید مرتصی با چهرهی آرام و نورانی و جسم تکیدهاش مشغول وضو گرفتن بود. بعد از اتمام وضو از روی تخته سنگ بلند شد و همان طور که دکمه پیراهنش را می بست با لبخند مهربانانه به رودخانه نگاهی انداخت و به نویسنده وضو گرفتن را یادآوری کرد.سپس به سمت رودخانه راه افتاد و به راحتی از سطح آب قدم زنان عبور کرد.
اینگونه شد که سید مرتضی به نویسنده یادآوری کرد که برای شروع کتابش با وضو باشد و این طور شد که او دیگر وسواسی نداشت و به راحتی به تالیف کتاب خورشید اورازان پرداخت.
امام رضا فرمودهاند: همانا به وضو امر شده تا چون در پیشگاه خداوند می ایستد پاک باشد.
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره برهرچه که هست
ب