🌱🌸 به بهانه سالروز شهدا 🌱🌸
“تقدیم به شهدای روستای اورازان”
وبلاگ شهدای روستای اورازان
🌱🌸 به بهانه سالروز شهدا 🌱🌸
“تقدیم به شهدای روستای اورازان”
وبلاگ شهدای روستای اورازان
نام شهید سید حسین میرنورالهی
نام پدر سید ولی محمد
نام مادر سیده سلیمه
محل شهادت: فاو
بیوگرافی
شهید سیدحسین میرنوراللهی: یکم فروردین ۱۳۳۸، در روستای اورازان از توابع شهر ساوجبلاغ به دنیا آمد. پدرش سیدولیمحمد، کشاورز بود و مادرش سیدهسلیمه نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. هفتم اردیبهشت ۱۳۶۵، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر آبیک واقع است.
شهید سید حسن میر احمدی در سال 1349 در روستای اورازان طالقان چشم به جهان گشود و خانواده ایشان در سال 1350 بنا به دلایلی به شهر کرج عزیمت کردند. آنها به مدت یکسال در حصارک زندگی میکردند و پس از آن به حصار آمدند. در سال 1355 وارد کلاس اول ابتدائی مدرسه حصار گردید و تا سال 1359 در همان مدرسه تحصیل میکرد.
در سال 1359 در بسیج محل عضو شد. تحصیلات راهنمایی خود را در مدرسه شهید یوسفی حصار گذراند. پس از آن در دبیرستان دهخدا در رشته تجربی مشغول به تحصیل شد. در دوران تحصیل دو بار به جبهه اعزام شد. بار اول در گردان یک شهداء دوره امدادگری دیده بود و در جبهه به عنوان امدادگر به منطقه شلمچه کربلای 5 اعزام گردید. پس از آن در پادگان شهید همت سید الشهداء از تاریخ 65/8/20 تا تاریخ 65/9/30 دوره آموزش های نظامی را گذراند. در همین تاریخ به صورت مجدد به جبهه به غرب ماووت در عراق اعزام گردید. 8ماه در این منطقه فعالیت میکرد و در عملیات بیت المقدس 6 به درجه رفیع شهادت نائل گردید. به گفته همرزمانش جزء دسته خط شکن و تیربارچی بود. در حین عملیات تیر خورده و زخمی شده بود، هنگام حمل به پشت جبهه مورد اصابت بمب های شیمیایی قرار گرفت. این شهید بزرگوار در تاریخ 67/2/31 در منطقه تپه شیخ محمد به درجه رفیع شهادت نائل گردید. به دلیل این که منطقه به دست عراقی ها افتاده بود. نتوانستند بدنهای شهداء را به عقب برگردانند. پس از یک ماه بدن مطهرش را به خانواده اش تحویل دادند. پیکر مطهر این شهید هم اکنون در گلستان شهدای حصار مدفون میباشد.
وبلاگ شهدای روستای اورازان
شهید سید شمس العلی میر نور الهی در تاریخ 1337/1/1 در شهرستان طالقان در خانواده ای مذهبی ومتدین دیده به جهان گشود و دوران کودکی را در دامان مادری عفیف و مهربان و پدری زحمتکش سپری کرد.
بخشی از جزئیات زندگی شهید والامقام نورالهی به شرح ذیل است:
نام: سیدشمس علی
نام خانوادگی: میرنورالهی
نام پدر: سیدیحیی
تاریخ تولد: 1337/1/1
تاریخ شهادت:1364/11/25
آخرین مسئولیت در جبهه: جانشین فرمانده
شغل قبل از شهادت : پاسدار
شهید سید شمس العلی میر نور الهی در تاریخ 1337/1/1 در شهرستان طالقان در خانواده ای مذهبی ومتدین دیده به جهان گشود و دوران کودکی را در دامان مادری عفیف و مهربان و پدری زحمتکش سپری کرد و برای تعلیم وتعلم وارد مدرسه شد و به تحصیل پرداخت و با موفقیت هر چه بیشتر دوران ابتدائی را به پایان رساند. ولی بعدها به علت فقر مادی نتوانست تحصیل را ادامه دهد و به کار مشغول شد و بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی از انجائی که به امام عشق وعلاقه وافری داشت به فرمان او وارد سپاه شد و به دفاع از دستاورد های انقلاب پرداخت. بعد از مدتی همسری مهربان و فداکار برگزید که ثمره این ازدواج روحانی 3 پسر به نام های سید ابراهیم، سید اسمائیل و سید جبرائیل بود. همچنین در پی شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران برای دفاع از خاک پاک میهن اسلامی به سوی میدانهای نبرد شتافت. او از زن و فرزندان و خانواده چشم پوشی کرد و دفاع را واجب تر دانست و پس از ماهها مبارزه با ملحدان منافق سر انجام در تاریخ 64/11/25 در منطقه عملیاتی فاو در عملیات ظفرمند والفجر 8 بر اثر اصابت ترکش به بدن به درج رفیع شهادت نائل گردید. پیکر مطهرش در امامزاده محمد (ع) کرج به خاک سپرده شد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد…
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات.
وبلاگ شهدای روستای اورازان
نام: سید شعبان
فرزند: سید رمضان
تاریخ تولد: 1344/1/22
محل تولد: طالقان روستای اورازان
محل کار: دانشجوی علوم سیاسی
محل شهادت: دیوان دره استان کردستان
تاریخ شهادت: 1362/5/21
خاطره ای از شهید
پدر سید شعبان می گوید، وی قرار بود که مهرماه برای خدمت مقدس سربازی اقدام نماید و به همین سبب اقدام به ارسال دفترچه خدمت نموده بود، سید شعبان در تاریخ مردادماه و 2 ماه قبل از تاریخ اعزام به خدمت در حالی که به صورت داوطلب به جبهه رفته بود در دیوان دره به شهادت می رسد.
خصوصیات اخلاقی
مادر سید شعبان از خصوصیاتش فرزند شهیدش اینطور یاد می کند، پسرم از اعضای فعال بسیج بود، پسر بسیار زحمت کش، سخت کوش و قانعی بود، نماز اول وقتش هیچگاه ترک نمی شد و در انجام امور خیر همیشه پیش قدم بود، به عنوان فرزند بزرگ خانواده کمک حال پدرش بود و مدام احترام بزرگ تر خویش را نگه می داشت.
پدر شهید نیز در مورد خصوصیات اخلاقی فرزند شهیدش در تائید حرف های مادر سید شعبان فقط به همین جمله بسنده می کند که سید شعبان حق فرزندی را به طور کافی و وافی در حق ما به جا آورد. مادر شهید در ادامه ی این خاطره می گوید: پس شهادت فرزندم روزی متوجه شدم که زنگ منزلمان را می زنند وقتی به دم در رفتم متوجه شدم برای اعزام سید شعبان به سربازی آمده اند که به آنها گفتم کمی دیر آمدید پسرم چند ماه پیش به شهادت رسیده است.
آقا سید مرتضی، برادر سید شعبان در مورد وصیت نامه شهید به نقل از همرزمانش افزود: به علت حمله شبانه و عقب نشینی زود هنگام، وسایل به جا مانده از شهید مفقود شده به همین سبب وصیت نامه ای از شهید بر جای نمانده است.
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
وبلاگ شهدای روستای اورازان
از بچگی با هم بودیم. با هم رفاقت داشتیم. تا اینکه به خاطر نقل مکان هر دو به سمتی رفتیم و از هم جدا شدیم. دیگر همدیگر را ندیدم تا زمان جبهه که من به لشکر ۲۷ حضرت رسول رفتم و ایشان را دیدم.
عملیات ولفجر ۸ بود که لشکر ۲۸ کربلا خط شکن بود و لشکر ۲۷ ماموریت عبور از خط و تصرف پایگاههای موشکی را داشت. تا بعد از تصرف کارخانه نمک و تصرف پل وقتی از خط گذشتیم و نیروهارا به آن ور خط بردیم. در حال هماهنگیهای کارهای فرهنگی بودم که سید شمسعلی را دیدم. او معاون و مسئول تدارکات لشکر بود و برای پشتیبانی عملیات آماده بود.
تقریبا وسطای عملیات بود که پایگاه موشکی را گرفتیم و در حال گرفتن کارخانه نمک بودیم و در این حین سید را دیدم. رفتم سراغش برای مهمات و آمبولانس و انتقال مجروحین که بیشتر از تغذیه به آنها احتیاج داشتیم. چون هنوز پلی زده نشده بود.
دیدم سید یک موتورسیکلت را خورجین گذاشته و مهمات و غذا را در آن گذاشته و به خط برده و آورده. من تا رسیدم او هم تازه رسیده بود. بعد از سلام و احوال پرسی گفت: عمو اینجا چه میکنی؟ قضیه را برایش گفتم. او گفت حالا بیا بنشین یه چای بخوریم. چای را که خوردیم بی مقدمه گفت: “عمو دیگه میخوام شهید بشم” دیگه خسته شدم. بهش گفتم آخه این چه حرفیه داری میزنی؟ الان اینجا توی این وضعیت حداقل مجروحین به تو نیاز دارندباید پشتیبانی بشن. البته واقعیتش چون سید در جمعهای خودمانی کمی شوخ طبع بود، اصلا نمیخواستم حرفش را باور کنم. پیش خودم میگفتم: حتما میخواهد یک دعایی پیش خودش کند و این حرف هارا میزند. وقت خداحافظی دوباره گفت: عمو خیلی خسته شدم دعا کن شهید بشم. من شهید میشم اما تو دعا کن شهید بشم. این جمله را که میگفت میخواهم شهید بشم یک طوری بود. بهش یه نگاهی کردم و خداحافظی کردم و به خط برگشتم.
مدتی که گذشت شنیدم عقبه را بمباران کردند. به دلم افتاد برگردم. وقتی برگشتم دیدم بچهها تا من را میبینند هرکدام به سمتی میروند تا با من رو به رو نشوند. تا دیدم این طوریست یک بسیجی را دیدم و ازش پرسیدم سید شمسعلی کجاست؟ کمی نگاهم کرد و پرسید فامیلشونی؟ گفتم بله. گفت نمیدانم کجاست. گفتم حالا که نمیدانی کجاست بگو کجا میتوانم پیدایش کنم؟ جواب درستی نداد.
رفتمجلوتر و دیدم هرکس به سمتی میرود. دیگر کفری شدم گفتم بابا من با سید کار دارم بگین کجاس؟ یکی از بچهها جلو آمد بغلم کرد و گفت سید شهید شد. گفتم کی؟ گفت توی بمبارانی که شد. سراغ پیکرش را گرفتم که گفت برای تشییع بردنش.
بین دیدار ما شاید ۲۴ ساعت هم نشده بود. آنها وقتی یک چیزی را از خدا میخواستند حتما اجابت میشد. اما ما…..
خاطرهای از شهید سید شمسعلی میرنوراللهی از زبان سردار سید حمزه میرتقی
نــام : سیدذبیح اله
نـام خـانوادگـی :میرکلبعلی
نـام پـدر :سیدسیف اله
تـاریخ تـولـد :۱۳۴۳/۱۱/۲۰
مـحل تـولـد :البرز - ساوجبلاغ - شهرجدیدهشتگرد
سـن :۱۹ سـال
وضـعیت تاهل :مجرد
وصیتنامه شهید سید ذبیحالله میرکلبعلی
آنکس که به من جان داد. اینک جان مرا خریده و من هم با کمال میل جانم را فروختم و به سوی خدا بازمیگردم. بدانید که کورکورانه راه امام و شهدا را انتخاب ننمودهام. و کسی مرا مجبور به رفتن به این راه نکرده است.
شما مرا از دست ندادهاید، بلکه هدیه نمودهاید. محرومین را فراموش نکنید، و از آنها دفاع کنید. دوست و دشمن خود را بشناسید تا رستگار شوید.
مزار شهید سید ذبیحالله میرکلبعلی
🔶️🔶️🔶️🔶️🔶️🔶️
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وبلاگ شهدای روستای اورازان
شهید سیدفریدون میرتقی در خانواده ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دوران تحصیل سپری کرد و بعدها همراه با امت اسلامی به مخالفت با رژیم پرداخت.
وی با اینکه سن کمی داشت در این راهپیماییها شرکت می کرد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فرمان امام عزیز وارد بسیج شده و به دفاع از آرمانهای انقلاب پرداخت.
فعالیت خود را به طور شبانهروزی ادامه داد تا اینکه جنگ تحمیلی آغاز شد. وی برای دفاع از کیان و میهن اسلامی به جبههها اعزام شد و به مقابله باکفار بعثی پرداخت تا اینکه سرانجام در تاریخ ۶۱/۸/۲۵ در عملیات مسلم بن عقیل در منطقه عملیاتی سومار بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
ای برادران! وحدت خود را حفظ کنید. به حرف های امام گوش دهید و عمل کنید و عمل کردن به حرف های امام امت، عمل کردن به حرف امام زمان عزیز عجل الله تعالی فرجه الشریف وگوش کردن به آن است.
شهدا را یار کنیم با ذکر صلوات
وبلاگ شهدای روستای اورازان
نــام :سیدفتح اله
نـام خـانوادگـی :میرمجیدی
نـام پـدر :سیدحسین
تـاریخ تـولـد :۱۳۴۶/۰۶/۱۴
مـحل تـولـد :کرج
سـن :۲۰ سـال
وضـعیت تاهل :مجرد
تـاریخ شـهادت :۱۳۶۶/۰۱/۲۰
مـحل شـهادت :شلمچه
عـملیـات :کربلای ۸
نـحوه شـهادت :تیر
یادداشتی از شهید سیدفتحالله میرمجیدی
خدایا از اینکه در صف رزمندگان وسلحشوران تو قرار گرفتم شرمنده ام و خود را لایق بودن در میان اینان نمیدانم.
خدایا من از تو و شهدا و خانواده هایشان شرمنده ام زیرا که آنطور که تو می خواستی نبودم شرمنده ام...
چون روزه را تنها نخوردن و نیاشامیدن میدانستم شرمنده ام که نماز را تنها خم و راست شدن میدانستم.
مرا ببخش.
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
وبلاگ شهدای روستای اورازان